interpretament
تفسیر، فرایند فهم و توضیح متن یا قانون است.
interpretate
تفسیر کردن، به معنای فهم و توضیح اطلاعات یا متون است.
interpretational
تفسیر مرتبط با حیطه‌ای از مطالعه یا پژوهش است.
interpretatively
تفسیرگونه، به گونه‌ای که به تفسیر یا تحلیل معنایی اشاره داشته باشد.
interpretership
ترجمه‌گری، حرفه و رشته‌ای که به ترجمه گفتاری و شفاهی مربوط می‌شود.
interpretively
به طور تفسیرگونه، در شیوه‌ای که به معنی و تفسیر توجه دارد.
interpretorial
تفسیرگری، مربوط به تفسیر و تحلیل اطلاعات یا متن.
interpretress
تفسیرگر، زن متخصص در ترجمه و تفسیر گفتار.
interprismatic
تفسیرپراگماتی، مرتبط با زمینه‌های تفسیر یا تجزیه و تحلیل نوری.
interprocess
ارتباط بین‌فرایندی به معنی تعامل و تبادل اطلاعات بین دو یا چند فرآیند نرم‌افزاری است.
interproduce
تولید مشترک به عملی اشاره دارد که در آن محصولات یا خدمات به صورت هماهنگ توسط دو یا چند شریک تولید می‌شوند.
interproduced
به معنای تولید شده به صورت مشترک و هماهنگ توسط چندین طرف است.
interproducing
به معنی در حال تولید مشترک و همکاری در فرایند تولید، به ویژه در زمینه‌های فناوری است.
interprofessional
همکاری و تعامل بین متخصصان از رشته‌های مختلف در یک زمینه خاص.
interprofessionally
به روشی اشاره دارد که در آن افراد از رشته‌ها یا حرفه‌های مختلف با هم همکاری می‌کنند.
interproglottidal
فضای بین دو گلوتید که در تولید صداهای گفتاری تاثیر دارد.
interproportional
روابطی که در آن دو یا چند مقدار به نسبت یکدیگر تغییر می‌کنند.
interprotoplasmic
ارتباطاتی که بین قشرهای پروتوپلاسم موجودات زنده وجود دارد.
interproximal
منطقه‌ای که بین دندان‌های مجاور واقع است.
interproximate
فواصل و فضاهای بین دو یا چند عنصر که در یک مطالعه مورد توجه هستند.
interpterygoid
ناحیه‌ای در جمجمه که بین دو ساختار پتریگوییید واقع شده است.
interpubic
ناحیه‌ای بین دو استخوان پوبیس در لگن که در آن ساختمان‌های مختلفی وجود دارد.
interpulmonary
مربوط به فضای بین دو ریه در قفسه سینه.
interpunct
نقطه‌ای که برای جداسازی کلمات یا عبارات در متون مختلف استفاده می‌شود.
interpunction
استفاده از علائم نگارشی برای تنظیف متون و مشخص کردن ساختار جملات.
interpunctuate
اضافه کردن علائم نگارشی به متن یا جملات برای سازماندهی بهتر.
interpunctuation
نحوه استفاده از علائم نگارشی در نوشتار برای وضوح و ساختار.
interpupillary
فاصله بین دو مردمک چشم که برای تنظیم عینک یا دیگر وسایل بینایی مهم است.
interquarrel
جدل یا اختلاف نظر میان دو یا چند نفر، به ویژه در روابط نزدیک.
interquarreled
فعل گذشته «interquarrel» به معنای جدل کردن یا اختلاف نظر داشتن.
interquarreling
فرآیند جدل یا اختلاف نظر در حال حاضر یا در حال انجام.
interquarter
مربوط به دو یا چند چهارم، به ویژه در یک سال یا دوره زمانی.
interrace
ترکیب یا تعامل فرهنگ‌ها یا نژادهای مختلف.
interracialism
بین نژادها، برخی از انسان‌ها و گروه‌ها در میان ‌نژادهای مختلف تلاش می‌کنند تا تفاهم و احترام را تقویت کنند.
interradial
مربوط به نقاط و اتصالات که در مرز بین شعاع‌ها قرار دارند.
interradially
به‌طور بین شعاعی، مرتبط با رشد یا توسعه در راستای شعاع‌ها.
interradiate
به تابش یا انتشار نور یا انرژی در میان ساختارهای مختلف اشاره دارد.
interradiated
حالتی که در آن تابش یا انتشار نور یا انرژی بین چندین منبع وجود دارد.
interradiating
عملی که در آن تابش یا رفتار انرژی بین چندین منبع صورت می‌گیرد.
interradiation
بین تابش، تبادل انرژی الکترومغناطیسی بین دو یا چند جسم را توصیف می‌کند.