forbiddal
ممنوعیتی که اجازه نمیدهد کاری انجام شود.
forbidder
به معنای کسی است که چیزی را منع میکند، به ویژه در زمینه های اجتماعی یا قانونی.
forbiddingly
به معنای به طور منع کننده یا به شکلی که چیزی را غیرمجاز میکند.
forbiddingness
به معنای حالت یا ویژگی چیزی که منع کننده است، معمولاً به صورت ترس یا ناپسندی.
forbysen
به معنای منع کردن یا جلوگیری کردن، یک اصطلاح قدیمی و کمتر مورد استفاده.
forbysening
به معنای عمل منع کردن، که معمولاً در بافتهای تاریخی و ادبی استفاده میشود.
forbit
به معنای منع کردن یا جلوگیری کردن از چیزی.
forbite
فراموش کردن یا نادیده گرفتن یک احساس یا فکر، به ویژه احساسات منفی
forblack
تغییر یک فضا یا شی به رنگ سیاه برای تأثیرگذاری بصری
forbled
احساس خجالت و ناراحتی به دلیل یک اشتباه یا شرایط نامناسب
forblow
ضربه زدن به چیزی به منظور فراتر رفتن یا آسیب رساندن به آن
forbode
پیشگویی یا نشان دادن نشانههای وقوع یک اتفاق خاص، به ویژه وقایعی منفی
forboded
پیشگویی و نشان دادن نشانههای وقوع یک وضعیت بد یا قرار گرفتن در شرایط نامطلوب
forbodes
نشان دادن یا پیشبینی کردن چیزی منفی یا غیرقابل قبول.
forboding
احساس نگرانی یا ترس از اتفاقی بد که ممکن است رخ دهد.
forborn
خودداری از انجام کاری به ویژه به خاطر عواقب آن.
forbow
ترک کردن یا کنار گذاشتن چیزی به ویژه عادتها.
forbreak
شکستن یک قاعده یا روال، معمولاً مرتبط با پرهیز یا خودداری.
forbruise
آسیب زدن به چیزی به ویژه به شکلی که موجب ایجاد زخم یا کبودی شود.
forcaria
فورکاریه، اصطلاحی در علم گیاهشناسی برای بررسی و توصیف گونههای خاص گیاهی است.
forcarve
فورکارو، به معنای شکلدهی به یک جسم یا ماده با استفاده از نیرو و انرژی است.
forcat
فورکت، اصطلاحی نادر که به نوع خاصی از حیوانات اشاره دارد.
forceable
قابل اجرا، به معنای قرارداد یا توافقی است که میتوان آن را به زور اجرا کرد.
forcedly
بهزور، به معنای انجام کاری به طور اجباری و ناخواسته است.
forcedness
اجباری بودن، به معنای حالتی است که در آن یک عمل یا احساس بهزور و غیر طبیعی به انجام میرسد.
forcefulness
قاطعیت به معنای شدت و قدرت بیان یا عمل است که تأثیر عمیق و مشخصی بر دیگران دارد.
forceless
بدون قدرت یا تأثیر؛ اشاره به چیزی که ناتوان و ضعیف است.
forcelessness
حالتی که در آن قدرت یا تأثیر وجود ندارد؛ عدم تأثیرگذاری.
forcelet
نیروی کوچک و ضعیف که ممکن است در مقیاسهای میکروسکوپی عمل کند.
forcement
اجرا و اعمال قوانین یا اصول برای تضمین رعایت آنها.
forcene
قدرت و شدت چیزی، به ویژه در مورد پدیدههای طبیعی.
forcepses
فورسپسها ابزار پزشکی هستند که برای گرفتاری و نگهداری بافتها در جراحیها و زایمان استفاده میشوند.
forcepslike
شبیه فورسپس، به ابزاری یا نوعی حرکت اشاره دارد که مانند فورسپس عمل میکند.
forceput
فورس پوت به ابزاری اشاره دارد که برای نگهداشتن یا ثابت کردن اشیاء استفاده میشود.
forcer
زورآور به شخص یا چیزی اشاره دارد که قدرت یا نیرویی برای تحمیل انجام کاری دارد.
forcers
زورآوران به افرادی اشاره دارد که بر دیگران تأثیر میگذارند یا آنها را مجبور به انجام کاری میکنند.