inconfirmed
چیزی که هنوز تأیید نشده است و قابل تصدیق نیست.
inconform
عدم انطباق، به معنای نپذیرفتن یا پیروی نکردن از قواعد یا معیارها.
inconformable
ناهماهنگ، به چیزی اطلاق میشود که با سایر چیزها یا استانداردها سازگار نیست.
inconformably
به طور ناهماهنگ، مشخصه عملی که با انتظار یا هنجارها مطابقت ندارد.
inconformity
عدم توافق یا همراستی. حالتی که در آن با هنجارها یا انتظارات مطابقت ندارد.
inconfused
عدم گیجی یا سردرگمی، به وضوح درک یک موضوع اشاره دارد.
inconfusedly
بدون سردرگمی، بهطور واضح و روشن صحبت یا عمل کردن.
inconfusion
وضعیتی که در آن افراد نمیتوانند به وضوح درک کنند یا تصمیم بگیرند.
inconfutable
غیرقابل انکار، چیزی که نمیتوان به سادگی رد کرد یا نسبت به آن مخالفت کرد.
inconfutably
بهطور غیرقابل انکار، به روشی که نمیتوان آن را رد کرد.
incongenerous
غیرهمنژاد، اشاره به گونههایی که در یک خانواده یا نسل مشترک نیستند.
incongenial
ناهمخوان، اشاره به محیط یا شرایطی که مناسب نیست.
incongeniality
عدم سازگاری به معنای ناهماهنگی یا تضاد در احساسات یا رفتارها است.
inconglomerate
عدم تجمع به معنای ساختاری است که شامل تنوع یا ترکیب کسب و کارهای غیر مرتبط نیست.
incongruence
ناسازگاری به معنای عدم هماهنگی یا تناقض در عناصر مختلف است.
incongruently
به طور ناهماهنگ به معنای عدم تطابق یا انطباق با انتظارات یا استانداردها است.
incony
آشفته به معنای عدم ثبات یا نظم در وضعیت یا شرایط است.
inconjoinable
غیرقابل ترکیب، به وضعیتی اشاره دارد که دو یا چند چیز نمیتوانند به هم متصل یا ترکیب شوند.
inconjunct
غیرجفت، به حالتی در نجوم اشاره دارد که دو سیاره به گونهای قرار دارند که انرژیهای آنها با یکدیگر سازگار نیست.
inconnected
درهمپیچیده، به وضعیتی اشاره دارد که اجزا یا سیستمها به طرز نامناسبی به هم مرتبط یا غیرمرتبط هستند.
inconnectedness
عدم ارتباط، به حالتی اشاره دارد که اجزا به طور مؤثری به هم پیوسته نیستند.
inconnection
در ارتباط، به وضعیتی اشاره دارد که مشکلی در ارتباطات یا پیوستگیها وجود دارد.
inconnexion
عدم ارتباط، به وضعیتی اشاره دارد که رویدادها یا پدیدهها به طرز مؤثری به هم متصل نشدهاند.
inconquerable
تسخیر ناپذیر، قابل شکست نیست و به راحتی نمیتوان آن را مغلوب کرد.
inconscient
بیخبر، ناآگاه، بدون آگاهی نسبت به موقعیت یا اطراف.
inconsciently
بهطور بیخبر، بدون آگاهی از اینکه چه کاری انجام میدهید.
inconscionable
غیرقابل تصور، غیرمنصفانه یا غیرقابل قبول به دلیل نقصهای اخلاقی.
inconsciously
به حالتی اطلاق میشود که فرد بدون آگاهی یا کنترل رفتار میکند.
inconsecutive
به حالتی اشاره دارد که توضیحات یا موارد پس از هم نمیآیند.
inconsecutively
به حالتی اشاره دارد که وقایع یا موارد به ترتیب خاصی نیامدهاند.
inconsequence
معنای جزئی و بیاهمیت داشتن چیزی در یک گفتار یا موضوع.