inconsequently
به طور نامعنا، به طوری که نتیجه یا تاثیر خاصی نداشته باشد.
inconsequentness
بیاهمیتی به وضعیت یا کیفیتی گفته میشود که به تبعات یا پیامد مهمی منجر نمیشود.
inconsideracy
بیتوجهی، نداشتن توجه به احساسات یا نیازهای دیگران، که میتواند منجر به آسیب یا ناراحتی شود.
inconsiderately
به طور بیتوجه، بدون در نظر گرفتن احساسات یا نیازهای دیگران.
inconsidered
بدون فکر و بدون در نظر گرفتن عواقب یا احساسات دیگران.
inconsistentness
ناسازگاری، کیفیت یا حالتی که در آن عدم تطابق و ناهماهنگی وجود دارد.
inconsolability
بیتابی به معنای عدم توانایی در دلداری دادن به کسی در زمان اندوه.
inconsolably
به معنای حالتی که شخص به طور کامل نمیتواند تسلی یابد.
inconsolate
احساس عمیق ناراحتی و عدم توانایی در آرام شدن پس از یک فقدان یا وقوع غمانگیز.
inconstance
عدم ثبات به معنای تغییر مداوم یا ناپایداری است.
inconstancy
عدم ثبات به وضعیتی اطلاق میشود که فرد یا سیستم به طور مداوم تغییر کند.
inconsultable
غیرقابل مشاوره، به معنای عدم توانایی در گرفتن مشاوره یا راهنمایی.
inconsumable
تعریف کامل به فارسی: غیرقابل مصرف، به موادی اشاره دارد که نمیتوانند به طور طبیعی خورده یا استفاده شوند.
inconsumably
تعریف کامل به فارسی: غیرقابل تصور، به حالتی اشاره دارد که قابل قبول یا مفهوم نیست.
inconsumed
تعریف کامل به فارسی: غیرمستهلک، به منابع یا انرژیای اشاره میکند که هنوز استفاده نشدهاند.
inconsummate
تعریف کامل به فارسی: غیرکامل، به حالتی اشاره دارد که به تمامیت یا پیروزی دست نیافته است.
inconsumptible
تعریف کامل به فارسی: غیرقابل مصرف، به دانشی اشاره دارد که هرگز به طور کامل به کار نرفته یا هدر نمیرود.
incontaminable
تعریف کامل به فارسی: غیرقابل آلودگی، به موادی اشاره دارد که تحت هیچ شرایطی نمیتوانند آلوده شوند.