intercombined
ترکیب شده، به معنای ادغام یا تلفیق چندین عنصر یا ایده.
intercome
وارد شدن به یک مکان، بهویژه در موارد اجتماعی یا رسمی.
intercommissural
بین کمیسوری، اصطلاحی در آناتومی است که به فیبرهای متصلکننده دو نیمکره مغز اشاره دارد.
intercommon
بین مشترک، به زمینهایی گفته میشود که بین دو یا چند جامعه مشترکاً استفاده میشود.
intercommonable
قابل اشتراک، به ویژگی زمینهایی اطلاق میشود که میتوانند به طور مشترک توسط چند گروه استفاده شوند.
intercommonage
بین مشترک، به وضعیتی اشاره دارد که چندین گروه میتوانند به طور مشترک از منابع استفاده کنند.
intercommoned
بین مشترک، به حالتی اطلاق میشود که دو یا چند گروه از یک زمین به طور مشترک استفاده میکنند.
intercommoner
بین مشترک، به فردی اطلاق میشود که اجازه دارد از زمینهای مشترک بهرهبرداری کند.
intercommoning
هماستفاده، به اشتراکگذاری منابع یا امکانات بین دو یا چند جامعه یا گروه.
intercommunal
بینجامعهای، مربوط به روابط یا فعالیتهایی که بین دو یا چند جامعه یا گروه مختلف انجام میشود.
intercommune
درونجامعه، یک نوع زندگی مشترک که در آن اعضای گروه به طور مشترک فعالیت میکنند.
intercommuned
درونجامعه شدن، به معنای ارتباط یا تبادل نظر و تجربه بین گروههای مختلف.
intercommuner
درونجامعه کردن، به معنای برقراری ارتباط و تعامل بین جوامع مختلف.
intercommunicable
قابلیت ارتباط داشتن به معنای این است که افراد میتوانند پیامها و اطلاعات را بدون نیاز به ترجمه درک کنند.
intercommunicator
شخصی که در تعامل و تسهیل ارتباطات بین افراد یا گروههای مختلف مهارت دارد.
intercommuning
عمل تبادل اطلاعات و گفتگو بین گروهها یا افراد با باورهای مختلف.
intercommunities
اجتماعاتی که بین آنها تعامل و ارتباط وجود دارد. به ویژه در زمینههای جغرافیایی، اجتماعی یا فرهنگی.
intercompany
مربوط به یا بین شرکتهای مختلف، به ویژه در زمینههای اقتصادی یا تجاری.
intercomparable
قابل مقایسه با یکدیگر، به ویژه در مواردی که ویژگیهای مشترکی دارند.
intercompare
مقایسه دو یا چند چیز با یکدیگر برای شناسایی تفاوتها و شباهتها.
intercompared
مقایسه شده با یکدیگر، به ویژه برای ارزیابی یا تأیید اعتبار.
intercomparing
در حال مقایسه دو یا چند چیز با یکدیگر، به ویژه برای بهبود یا تشخیص کارایی.
intercomparison
مقایسه نتایج یا دادههای مختلف برای بررسی انطباق یا تفاوتها.
intercomplexity
پیچیدگیهای متقابل یا بینالمللی که در سیستمها یا فرآیندها وجود دارد.
interconal
وابستگی یا ارتباط بین چندین ساختار یا عنصر.
intercondenser
نوعی دستگاه یا سیستم که برای میعان گازها یا بخارات استفاده میشود و در ارتباط با دیگر سیستمها عمل میکند.
intercondylar
ناحیهای در مفاصل که بین دو کندیل قرار دارد و اغلب در آن آسیبها و مشکلات مفصلی مشاهده میشود.
interconfound
متداخل کردن یا مخلوط کردن دو یا چند عنصر به طوری که تشخیص آنها سخت شود.