interveniency
مداخله، عمل مداخله در موضوعات مختلف برای ایجاد تغییر.
intervenient
طرف مداخلهکننده، کسی که به منظور کمک به حل یک مشکل یا درگیری به موضوع خاصی دخالت میکند.
intervenium
مداخلهگاه، فضایی که بین دو عنصر یا ساختار مختلف قرار دارد.
intervenor
طرف مداخلهکننده، فرد یا سازمانی که در یک فرآیند قانونی یا اداری برای حمایت از حقوق طرفین دیگر شرکت میکند.
intervent
مداخله کردن، وارد عمل شدن به منظور تغییر یک وضعیت یا فرآیند.
interventional
مداخلهای، توصیفی برای روشهایی که به طور فعال در فرایند درمان یک بیماری عمل میکنند.
interventionism
مداخلهگرایی، اعتقاد یا سیاستی که بر اساس آن یک دولت در امور داخلی یا خارجی دیگر کشورها مداخله میکند.
interventive
اقدام یا مداخلهای که برای بهبود یا تغییر یک وضعیت خاص انجام میشود.
interventor
شخصی که برای مداخله و حل اختلاف میان دو یا چند طرف انتخاب میشود.
interventral
مربوط به ناحیهای در بدن که در مداخله یا ارتباط بین بخشهای مختلف عضو وجود دارد.
interventralia
مجموعهای از ساختارهای داخلی که ممکن است در علوم زیستی مورد مطالعه قرار گیرند.
intervenue
عمل مداخله در یک وضعیت یا موضوع برای مدیریت یا حل آن.
intervenular
فضای موجود بین وریدها یا سایر عروق، که در فیزیولوژی و آناتومی اهمیت دارد.
interverbal
مرتبط با شیوههای گفتاری و ارتباط کلامی میان افراد.
interversion
تبادل یا عوض شدن دو چیز، به ویژه در زمینه نقشها یا ارزشها.
intervert
تعویض یا جابجایی موقعیت دو یا چند چیز.
intervertebra
مرتبط با فضای بین دو مهره در ستون فقرات، به ویژه در آناتومی.
interverting
معکوس شدن یا تغییر جهت در محیطهایی که در آنها نیرویی بر دیگر نیروها تأثیر میگذارد.
intervesicular
فضای میان وزیکولها که در ارتباطات درون سلولی نقش دارد.
interviewable
به افرادی اطلاق میشود که برای مصاحبه مناسب هستند و میتوانند در این فرآیند شرکت کنند.
intervillous
فضای بین پرزهای جفت که در تبادل مواد بین مادر و جنین نقش دارد.
intervisible
به مکانهایی اطلاق میشود که از یکدیگر قابل مشاهده هستند.
intervisit
دیدار متقابل بین دو یا چند نفر برای تقویت روابط.
intervisitation
فرایند دیدار و مبادله اطلاعات یا ایدهها بین افراد یا گروهها.
intervital
اقدامات یا ارتباطات حیاتی در زیستشناسی که بر عملکرد سیستمها تأثیر میگذارد.
intervocal
عناصر یا صداهایی که بین دو صدا یا حروف صدا دار قرار دارند.
intervolute
شکلی از پیچیدگی یا انحنای متقابل در طراحی یا هنر.
intervolution
تداخل یا پیچش دو یا چند چیز که بر هم تأثیر میگذارند.
interweaved
به هم بافته شده، ترکیب شده، به صورتی که جزئیات در هم عمیقاً در هم تنیده شدهاند.
interweavement
مفهموم ادغام یا ترکیب اجزاء مختلف به طور هماهنگ و یکپارچه.