farsight
دوراندیشی به معنای توانایی تجزیه و تحلیل و پیش‌بینی شرایط آینده ست.
farsightedly
به طور دوراندیشانه به معنای برنامه‌ریزی و تصمیم‌گیری با در نظر گرفتن آینده است.
farsightedness
آستیگماتیسم، شرایطی است که در آن فرد نمی‌تواند اشیاء نزدیک را به وضوح ببیند و معمولاً نیاز به عینک دارد.
farstepped
شیوه‌ای برای توصیف برنامه یا پاسخی که در آن به مباحث گسترده و جزئیات متنوع پرداخته می‌شود.
farth
عمق زمین، به ویژه در دریاها یا رودخانه‌ها، که می‌تواند بر ویژگی‌های زیست محیطی تأثیر بگذارد.
fartherance
پیشبرد یا ترقی، به ویژه در پروژه‌ها و اهداف اجتماعی.
fartherer
کسی که در یک رقابت یا سفر به دورتر می‌رود و بیشتر از دیگران پیشرفت می‌کند.
farthermore
عبارتی که برای ارائه اطلاعات اضافی یا قوت استدلال‌ها استفاده می‌شود.
farthingdeal
فارتین دال، عبارت انگلیسی که به مقدار بسیار کم یا ناچیز پول اطلاق می‌شود.
farthingless
فارتین‌لس به معنای عدم داشتن پول یا هیچ مقدار پولی است.
farweltered
فارولتر شده به معنای آسیب‌دیده یا خراب‌شده است.
fasc
فاس، نمادی باستانی که شامل دسته‌ای از چوب‌ها و یک تیغه است.
fascet
فاسکت به یک ویژگی یا جزئیات تزئینی در هنر اشاره دارد.
fascial
فاسکی به بافتی اطلاق می‌شود که عضلات و اندام‌ها را در بدن به هم متصل می‌کند.
fasciate
فاسیاته، تغییر غیرطبیعی در رشد گیاهان که منجر به شکل‌گیری ساختارهای غیرمعمول می‌شود.
fasciately
به طور فاسیاته، در حالتی که به شکل‌های غیرعادی و پهن‌شده رشد می‌کند.
fasciation
فاسیاته، پدیده‌ای در گیاهان که منجر به رشد غیرطبیعی و شکل‌های خاص می‌شود.
fascicled
فاسیقت شده، به حالتی از گیاه اشاره دارد که برگ‌ها یا شاخه‌ها به صورت خوشه‌ای و نزدیک به هم قرار دارند.
fascicular
فاسیقولی، به ساختارهای طبیعی در گیاهان اشاره دارد که در آن اجزاء به صورت خوشه‌ای مرتب شده‌اند.
fascicularly
به طور فاسیقولی، به شیوه‌ای که اجزاء در ساختار گیاهی به صورت خوشه‌ای سازماندهی می‌شوند.
fasciculate
فروپاشیده، توصیفی برای ساختارهایی که به صورت خوشه‌ای یا دسته‌ای رشد کرده‌اند.
fasciculated
فروپاشیده، به ساختارهایی اشاره دارد که در آنها اجزا به صورت خوشه‌ای به هم متصل شده‌اند.
fasciculately
به صورت خوشه‌ای، به عملی اشاره دارد که در آن اشیاء به گونه‌ای در کنار هم قرار می‌گیرند که به صورت خوشه‌ای به نظر برسند.
fasciculite
فاسیکولیت، یک پدیده در گیاه‌شناسی که به رشد و سازماندهی خاصی در گیاهان اشاره دارد.
fascili
فاسیکول، اشاره به خوشه‌ها یا دسته‌های تشکیل‌دهنده گیاهان دارد.
fascinatedly
به‌طور مسحورکننده، اشاره به حالتی دارد که فرد به شدت تحت تأثیر چیزی قرار می‌گیرد.
fascinative
فاصله‌دار یا جالب، چیزی که توجه را جلب می‌کند و افراد را به خود مشغول می‌سازد.
fascinatress
زن جالب‌ساز، فردی که موجب جلب توجه و سرگرمی دیگران می‌شود.
fascinery
سحر و جذابیت، ویژگی یا حالتی که باعث جلب توجه می‌شود.
fascintatingly
به طرز جالب، به گونه‌ای که توجه جلب کند.
fascio
مجموعه‌ای از اشکال و الگوها که در هنر و فرهنگ به کار می‌رود.
fasciodesis
روند جراحی که در آن فاسیا به استخوان یا بافت دیگر متصل می‌شود.
fasciola
فاسیولا، یک جنس از کرم های نواری است که در کبد گرگ و دیگر پستانداران زندگی می کند.
fasciolae
فاسیولاها، جمع فاسیولا بوده و به انواع مختلف این کرم ها اشاره دارد.
fasciolar
فاسیولار، به ساختارها و مسیرهایی اشاره دارد که به فاسیولا مربوط می‌شود.
fasciolaria
فاسیولاریا، یک جنس از حلزون‌های دریایی است که در آب‌های گرمسیری زندگی می‌کنند.
fasciolariidae
فاسیولاریا، خانواده‌ای از حلزون‌های دریایی است که شامل فاسیولاریا و همچنین دیگر گونه‌ها می‌باشد.
fasciole
فاسیول، نوار بافتی است که معمولا در بی‌مهرگان وجود دارد و به عملکردهای حرکتی کمک می‌کند.
fasciolet
فاسیوله، نوار یا باند کوچکی از بافت، به ویژه در ساختمان‌های عضلانی و بافت‌های همبند.
fasciolidae
فاسیولیده، خانواده‌ای از کرم‌های تخت که شامل انگل‌هایی هستند که به صورت معمول درون کبد زندگی می‌کنند.