obligable
ملزم به انجام عمل یا تابع قوانین و دقت‌ها؛ به شخص یا سازمانی که باید چیزی را انجام دهد اشاره دارد.
obligancy
حالت ملزم بودن به تعهداتی که یک فرد یا نهاد بر عهده دارد.
obligant
شخصی که به دلیل توافق یا قانون مسؤولیت‌هایی دارد و باید به آن‌ها عمل کند.
obligately
به طور الزامی و با توجه به تعهدات؛ به طور الزام‌آور عمل کردن.
obligational
مربوط به تعهدات و وظایف؛ به تعهدات قراردادی و قانونی اشاره دارد.
obligationary
وظیفه‌ای که انسان نمی‌تواند از آن شانه خالی کند و باید به آن عمل کند.
obligative
به معنای الزام‌آور و الزامی در یک توافق یا قرارداد.
obligativeness
بازه‌ای از الزامات و تعهدات قانونی یا اجتماعی.
obligator
شخصی یا نهادی که یک تعهد یا الزامی را بر عهده دارد.
obligatorily
به‌طور الزامی و اجباری برای انجام یک کار.
obligatoriness
خصوصیت و کیفیت الزام‌آور بودن یک قاعده یا قانون.
obligatum
الزام، تعهدی که بر اساس قرارداد یا قانون به وجود می‌آید.
obligedly
با کمال ادب و اطاعت، به گونه‌ای که وظیفه یا تعهد احساس شود.
obligedness
احساس مسئولیت یا تعهد به کاری یا هدفی خاص.
obliger
شخصی که الزامات یا تعهدات را تحمیل یا اجرا می‌کند.
obligers
افرادی که وظایف و الزامات را به دیگران تحمیل می‌کنند.
obligingness
سازش‌پذیری، تمایل به کمک به دیگران و خدمت به آن‌ها.
obligistic
الزامی، مربوط به تعهدات یا الزامات قانونی و اخلاقی.
obliquangular
حادی، اشاره به اشکالی که زوایای آنها راست نیست.
obliquate
کج کردن، زاویه دادن به شیء یا سطح.
obliquation
کج‌شدگی، اشاره به تغییر یا انحراف در زاویه یا سمت.
obliqued
کج، اشاره به چیزی که در زاویه‌ای غیر مستقیم قرار دارد.
obliqueness
کجی، انحراف از راستای مستقیم، معمولاً در بحث زوایا یا سطوح.
obliquing
میل کردن به سمت یک جهت خاص به طوری که مستقیم نباشد، در شاخه‌های مختلف علوم کاربرد دارد.
obliquity
زاویه‌ی مایل یا غیرعمودی، معمولاً در زمینه‌های نجوم یا جغرافیا مورد استفاده قرار می‌گیرد.
obliquities
چندین حالت مایل یا غیرمستقیم، به ویژه در زمینه داده‌ها یا تاریخ.
obliquitous
دارای حالتی مایل یا غیرمستقیم، اغلب به صورت انقضای فلسفی یا نظری به کار می‌رود.
obliquus
ماهیچه یا ساختار مایل در بدن که برای حرکت طراحی شده است.
obliterable
قابل حذف یا نابود کردن به طور کامل، به ویژه در محتوای اطلاعات.
obliterative
نابودکننده، به فرایند یا عملی گفته می‌شود که باعث از بین رفتن یا حذف کامل چیزی می‌گردد.
obliterator
نابودکننده، شخص یا چیزی که سبب از بین رفتن یا محو شدن چیزی می‌گردد.
obliterators
نابودکنندگان، اشیاء یا ابزارهایی که برای نابود کردن یا حذف کامل چیزها استفاده می‌شوند.
oblivescence
فراموشی، به حالت یا فرایندی گفته می‌شود که در آن فرد به تدریج اطلاعات یا خاطرات را فراموش می‌کند.
oblivial
فراموشکار، به حالتی اشاره دارد که فرد در افکار یا احساسات خود غرق شده و واقعیت را فراموش می‌کند.
obliviality
حالت فراموشی، به ویژگی یا خصوصیتی اشاره دارد که در آن فرد نسبت به دنیای اطرافش غافل است.
oblivionate
فراموشی، حالتی از بی توجهی یا عدم آگاهی نسبت به چیزها.
oblivionist
فراموشی‌گرا، فردی که به فراموشی و ناشناخته‌ها علاقه دارد.
oblivionize
فراموش کردن یا بی‌توجهی به چیزی.
oblivions
فراموشی‌ها، حالاتی از فراموشی یا نادیده گرفتن.
obliviously
به طور ناآگاهانه یا بدون توجه.